رادینرادین، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 28 روز سن داره

رادین همه زندگی

زندگی هدیه ای زیبا ودلچسب است

زندگی یک هدیه است .........آن را پذیرا باش.        زندگی ماجراجویی است ........جرات آن را به خرج بده . زندگی یک راز است ........پرده از آن بردار . زندگی صحنه نبرد است .......با آن مواجه شو . زندگی زیباست .......... آن را تحسین کن . زندگی یک معماست ........آن را حل کن . زندگی فرصتی ناب است .......از آن نهایت استفاده را ببر . زندگی یک ترانه است .........با آن هم نوا شو . زندگی یک هدف است.........آن را به دست آور . زندگی یک ماموریت است .......آن را با موفقیت به انجام برسان .   ...
6 اسفند 1390

6 ماهگي و واكسن

سلام گل پسر ماماني                                                           امروز 12  روز از 6 ماهگيت گذشته  ومن در اين مدت خيلي خيلي سرم شلوغ بود وفكرم مشغول كار وتنهايي شما اما با  وجود اين تاخير   نيم ساله شدنت مبارك . رادين جونم خيلي شيرين شدي .،هر روز دوست داشتني تر وبازيگوش تر مي شي . دوست داري همه چي رو با دستهات امتحان كني البته گاهي وقتها با خوردنش. زماني كه بغلت مي كنم هر چي جلو دستت باشه بلند مي كني واز ته گلو صدا در مياري. ديروز براي اولين بار خيلي سري...
16 بهمن 1390

شروع كار مادري

عزيز دل مامان بالاخره تعطيلات من هم تمام شد وشروع كار با وجود پسر نازم هم آغاز شده. اولين روز كاري بيشتر كارهاي اداري رو انجام دادم وابلاغ گرفتم و 5 بهمن رسما به عنوان استاد كار ،كارم شروع شد. قرار شده روزهاي زوج تا ساعت 1 سر كار باشم آخه يك ساعت هم پاس شير دارم. پسر گلم 3 بهمن صبح زود با بابايي به خونه مامان نسرين برديمت نزديك ها خونه مامان نسرين از خواب بيدارشدي و خيلي  از اينكه در ماشيني تعجب كردي. خودم هم ساعت 8:30 دقيقه به اداره رفتم و قبل از رفتن ،شما خوابت برد. بعد از انجام شدن كارها نزديك ساعت 12:30 خونه اومدم ديدم شما گل پسر هم شيري كه خودم برات گذاشته بودم خورده بودي وهم شير خشك. ديگه حسابي به خونه مامان نسرين عادت...
13 بهمن 1390

اتفاقات اين مدت

  سلام رادين جونم از چي برات بنويسم كه  خيلي وقته ننوشتم. از اينكه داري بزرگ مي شي و حركاتت هم كلي تغيير كرده . غذا خوردنت خوب شده البته ديگه لعاب برنج بهت نمي دم وفرني رو از هفته پيش شروع كردم. برخلاف لعاب برنج كه دوست نداشتي ، فرني رو خيلي دوست داري وبا لذت خاصي مي خوري ، وقتي قاشق خودتو مي بيني جيغ مي زني و لب هاتو تكون مي دي ومنتظر خوردن مي شي . هفته پيش بود براي اولين بار غلت زدي . وقتي چيزي مي خواي يا خسته مي شي خيلي با مزه از ته گلو جيغ مي زني انگار كه صدات گرفته وبعدش كلي سرفه مي زني. وقتي بغلت مي كنم  ديگه نه سرفه مي زني نه جيغ. وقتي جلوي آينه ميبرمت به خودت مي خندي و دستهاتو سعي مي كني بگيري و با خو...
2 بهمن 1390

يه شب سخت براي ماماني

نزديك هاي ساعت 5 صبحه  خوابم نمي بره  آروم آروم اولين برف زمستاني در شهرمون داره مياد ومن خيلي پر استرس ونگرانم رادين جونم قرار بود بعد از 6 ماه مرخصي بگيرم اما به خاطر دلايلي با وجودي كه نصف راه مرخصي رو رفته بودم  انصراف دادم  وشروع كار رو ترجيح دادم. قرار شد روز هاي زوج شما رو پيش مامان نسرين بزارم آخه روزهاي فرد پانيا رو نگهداري مي كنه اما به اين فكر نكرده بودم كه بهم ساعت استاد كاري ندن و مجبور به تدريسي بشم كه از قبل ساعت هاش تعيين شده  و حالا ناگهان ياد اين مساله افتادم نه راه پس دارم نه راه پيش موندم چكار كنم. رادين جونم فرشته كوچكم برام دعا كن . واي هيچ كي نمي دونه  چرا اين جوري شدم  اگ...
30 دی 1390

نحوه شروع و ادامه غذاي كمكي

به بهانه اینکه دکتر شروع غذای جامد رو واسه رادين اجازه داد  یک مطلب مفید در اين رابطه در اين پست گذاشتم. بسم الله الرحمن الرحیم تغذيه كمكي در پايان 6 ماهگي (180 روزگي) شروع مي شود، همزمان با شروع غذاي كمكي تغذيه با شير مادر بايد همچنان مكرر و بر حسب ميل و تقاضاي شيرخوار ادامه داشته و حتي دفعات تغذيه با شير مادر افزايش مي يابد. همچنين در اين زمان بايد بر اساس نياز كودك به او آب جوشيده سرد شده داد. نحوه تغذيه تكميلي در هفته اول ماه هفتم: شروع غذاي كمكي با فزني آرد برنج است كه روز اول از يك قاشق مرباخوري يك بار در روز (مثلا" ظهر) شروع شده و كم كم به مقدار و دفعات آن متناسب با اشتهاي كودك اضافه مي شود تا نهايتا" در پايان يك هفته مقدار آن...
18 دی 1390

شروع غذاي كمكي

  رادين  جونم  امروز سومين روزي هستش كه غذاي كمكي رو براي شما شروع كردم. به توصيه دكترت با لعاب برنج واز يك قاشق  شروع كردم وقراره تا ده روز ديگه لعاب برنج بخوري .  فكر مي كردم دوست داشته باشي اما قيافه ات ديدني مي شه  وقتي بهت لعاب برنج ميدم ، كلي سر وصدا مي كني وانواع شكلك هارو در مي آري از بس بدت مياد و از سه قاشق امروزت ، فكر كنم فقط يك قاشقش وارد معده ات شد وبقيه اش رو اطراف دهنت پخش مي كردي. نتونستم ازت عكس بگيرم در اولين فرصت حتما عكس  غذا خوردنت رو مي گيرم. بالاخره آقا رادين كم كم داره موهات در مياد ، وقتي دنيا اومدي موهاي كمي داشتي اما وقتي سه ماه نيم شدي موهات خيلي سريع ريخت ، خ...
17 دی 1390