رادینرادین، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 27 روز سن داره

رادین همه زندگی

رادینم کمکم می کنه!!

رادینم ، عزیزم چند روزیه وقتی مدرسه می رم خیلی دلم برات تنگ می شه یاد اون چشمهای روشنت می افتم که وقتی می خوای چیزی بگی باید حتما به چشم های نازت نگاه کنیم.و  وقتی میام خونه حسابی بغلت می کنم . وقتی می خوام ظرف بشورم قبل از من یه صندلی می آری و  میری بالای صندلی و به من کمک کنی اوایل همش بهت می گفتم برو بازی کن آخه نمی خواستم خیس بشی اما دیدم این کار برات از بازی کردن خیلی شیرین تره وبا تمام وجودت در ظرف شستن بهم کمک می کنی ومنم راستش رو بخوای کم آوردم چون دوست نداشتم ناراحتی تو رو ببینم  . این روزها هر چیزی که می خری (البته در دنیای بازی خودت) می گی برای خانم و بچه ها م خریدم. تا چند لحظه ازت قافل بشم سراغ کابینت های آ...
6 اسفند 1392

در این روزهای ما آنچه گذشت

سلام رادینم  همه زندگی من، خیلی وقته برایت ننوشتم منو ببخش که وقتم خیلی کم شده روزها رو با تو سپری می کنم وهر روزم زیباتر از دیروزم است صدای دلنشینت وخنده های زیبایت فضای خانه را هر روز پر می کند، دنیای زیبایی با تو دارم . رادین عزیزم اواخر ماه آذر بود که مریضی سختی گرفتی ، مریضی که با علایم سرماخوردگی شروع شد وتبت رو تا سه روز به سختی کنترل می کردم ،شب های سختی با تب 40 درجه داشتیم البته مریضی ات دردناک هم بود با زدن دونه های قرمز در پشتت و گلویت دردت کمتر شد و تبت پایین اومد اما تا 24 ساعت چیزی نمی تونستی به خاطر اون دونه ها که در روی زبان وگلویت بودند بخوری ونوک انگشتان دست و پا هاتم حالت تاول زده پیدا کرد که همه علا...
19 بهمن 1392

تولد 6 سالگی امیر علی

19 مهر تولد امیر علی جون بود که قرار شد بیاین واینجا(کرمانشاه) برایش تولد بگیرند یه تولد دوست داشتنی که به شما حسابی خوش گذشت امیر علی تولدت مبارک     رادین وامیرعلی وآوینا جون ...
9 آذر 1392

این روز های سخت

7/9/92 رادین عزیزم  بالاخره یکمی حالت بهتر شده ومن فرصت کردم برایت بنویسم بعد از سرماخوردگی یک هفته ای تازه 2 روز بود خوب شده بودی که تب کردی وتبت هم بالا بود بدون هیچ نشانه ای از مریضی ، پیش دکترت بردمت که گفت دوباره سرماخوردی واونم با  ویروس جدیدی که این بار مریضیت با تب همراه بود تا 5 شب تب داشتی که البته 3 شب اول شدیدتر بود ،که شب های سختی گذراندیم وحالا بعد ازگذشت 9 روز  از سرماخوردگی دومت حالت بهتر شده البته هنوز سرفه می زنی . من موندم چطور این دو بار رو پشت سر هم سرماخوردی ، البته دکترت می گفت ویروس در هوا هست. من هم بعد از چند روز سرما خوردم البته برایم مهم این بود که تو زودتر خوب بشی آخه شب ها خیلی ا...
7 آذر 1392

سفر به قم(آبان 92)

رادین عزیزم  18 آبان یه سفر زیبا  وبه یاماندنی به شهر زیارتی قم داشتیم  به خاطر اینکه بابایی یه کار اداری داشت یه شب زودتر به تهران رفتیم واونشب رو خونه عمه الهام سپری کردیم و شما هم حسابی با دانیال کوچولو بازی کردی وفردا اون روز هم بعد ازانجام دادن کار اداری به شهر قم رفتیم . جالب بود شما تا وارد حرم شدی می خواستی نماز بخونی و تند تند  به سبک خودت نماز می خوندی وسر به سجده می گذاشتی ! این اولین سفری بود که در راه احساس خستگی می کردی وهمش می گفتی بریم خونه می خوام بازی کنم ،یا اینکه ماشین دیگه بسه بریم پارک..... اینم چند عکس از   سفرت این  دو عکس رو شب که به جمکران رفتیم ازت گرفتیم   ...
7 آذر 1392

این روزهای ما(27 ماهگی)

      راین عزیزم خیلی وقته فرصت نکردم برایت بنویسم    این روزهای  ما پر است از شیرین زبونی ها و کارهای زیبایت... بعضی وقت ها که گریه می کنی حالا به هر دلیلی ، بعد از آروم شدنت می گی مامان من دیگه پسر خوبی شدم آخه دیگه گریه نمی کنم  بگو آفرین رادین.... من هم برات دست می زنم و می گم افرین پسر گلم گاهی اوقات که خرابکاری می کنی می گی مامان رادین کار بد کرده بگو عیبی نداره الان درستش می کنم. وقتی هر کسی اسمت رو ازت بپرسه بهش می گی من آقا رادین هستم شعر یه توپ دارم قل قلیه رو کامل می خونی اعداد روتا 7 می شماری از 7 به 9 وبعد به 12 می پری. وقتی ازت می پرسم رادینم ...
4 آبان 1392