دوباره برگشتم(21 تیر 93)
سلام رادین عزیزم
آمدم بعد از مدت ها برایت بنویسم
دراین مدت تو بزرگ شدی ومن نظاره گر تو بودم با لبخند هایت لبخند زدم وبا گریه هایت دلم خالی شد خانه ام با صدایت پر از شور شد وکلام زیبایت مرا به شیرین ترین لحظات زندگی ام می برد، گاهی اوقات با تمام وجودم می خواهم تو را درک کنم اما این را می دانم که برای فهمیدن دنیای رادینم باید لطیف بود همچون گلبرگ گل های زیبا...
رادین عزیزم تو در میان آرزوهای دیروز وامروزم حضور داری ومن هر لحظه از زندگی ام را با تو زنده ام
هنوز هم با چشمانت وقتی به من نگاه می کنی یک دنیا روشنی می بینم که حرف های زیادی از معصومیت کودکانه دارد و من را محو دنیای روشنت می کند
رادینم حرف های زیادی دارم از خاطراتت از نوروز 93 تا به امروز برایت بگویم چه تلخ وچه شیرین سعی می کنم در چند مرحله برایت بنویسم وعکس های این روزها راهم برایت ثبت کنم
در این مدت یکم حال وهوای خوبی برای نوشتن وثبت خاطراتت نداشتم امیدوارم دوباره بتونم برایت لحظه هایت را به ثبت برسونم