از شیر گرفتن رادینم
92/6/5
رادین کوچولویم ، همه زندگی من ، پسر صبور من امروز سومین روزی است که دیگه اصلا شیر نمی خوری ، تا قبل از این ،از اینکه شیر قبل از خواب شبانه ات را بهت ندم یه جور استرس داشتم ومی ترسیدم برایت سخت باشه اما با توجه به اینکه 5 ماهه دارم از وعده های شیرت یواش یواش کم می کنم خیلی راحت تر از اون چیزی که فکر می کردم با این مساله کنار اومدی .
وقتی ازم شیر خواستی وبهت گفتم دیگه بزرگ شدی می می نخور چیزی نگفتی رفتی سراغ ماشینت ویک ساعتی کنار خودت باهاش بازی کردی ، با وجودی که برق ها هم خاموش بودن ودر آخر هم ماشینت رو بغل خودت خوابوندی وبهش گفتی دیگه شیر نخور وخودت هم یواش یواش خوابت برد. شب اول نیمه های شب بیدار شدی وتقاضای شیر کردی که بهت دادم ، اما فردا شبش خودت شیر نخواستی فقط یکم دیر می خوابی وماشین بازی می کنی که اصلا به خاطر زود خوابیدن بهت فشار نمی آرم.
گاهی وقت ها در خونه با خودت زمزمه می کنی که من بزرگ شدم دیگه می می نمی خورم ، کوچولو ها می می می خورن.
الهی مامان قربونت بره عزیز دلم