یکی از روزهای رادین با مامان
سلام گل پسر عزیزم
امروز برای سه بار لباسهایی رو که شستم رو از لباسشویی بیرون میارم وپهن می کنم هر بار بعد از پهن کردن لباسها ، شما می ری واونها رو دوباره داخل لباسشویی قرار می دی و دربشو می بندی و چند تا از دکمه های لباسشویی رو می زنی...(به خیال خودت کمکم می کنی )
شروع به شستن ظرف ها کردم ، وقتی کارم تموم شد برگشتم دیدم سه کشوی کابینت کاملا کف آشپزخونه پهن شده ، اومدم کشوی ها رو دوباره مرتب کردم ، دیدم رفتی کشوی زیر تلویزیون رو خالی کردی و بعد از اینکه خیالت راحت شد چیزی در کشو نیست رفتی سراغ تلویزیون ، و یکم دستکاریش کردی وبعدش خاموشش کردی .
گشنه شدی اومدی پیشم وتقاضای ام کردی گفتم چی می خوای ، خیلی با مزه گفتی پسته ، سیب و منم بهت سیب دادم وبا اشتها یه دونه سیب رو خوردی .
موقع نهار برایت ماهی درست کردم آخه دفعه آخر استقبال خوبی از ماهی کردی ، باز هم خوب خوردی اما یکدفعه متوجه شدم که ماهی ها آسیاب شده در طرف دیگرت هستند ،پس معلوم شد چیزی زیادی نخوردی.
وقت خواب ، با وجودی که خیلی خوابت می اومد اما حسابی بازی کردی ومنم تا چشمهامو می بستم ،صدام می زدی که مبادا بخوابم ، بعد از یک ساعت بالاخره خوابیدی اما من دیگه خوابم نمی اومد و اومدم یکم برایت بنویسم.
این روز ها دیگه با کلمه کلمه حرف زدن منظورت رو به راحتی بهمون نشون می دی و هر روز کلمه جدید یاد می گیری.
عاشق دیدن فیلم پارک رفتنت با امیر علی هستی روزی چند بار نگاه می کنی .
بچه ها رو خیلی دوست داری وارتباط خوبی باهاشون برقرار می کنی.