تعطیلات مامانی + رادین (21 ماه و 15 روز)
20/2/92
رادینم ، پسر شیرینم
خیلی خوشحالم از اینکه دوباره برای یه مدتی در کنارت هستم وسر کار نمی رم ، وقتی کارم مهر ماه شروع شد خیلی برام سخت بود که این مدت رو چگونه بگذرونم ، زمستان سخت و این راه دور اما خدا رو شکر همه چی به خوبی تموم شد و تعطیلات منم شروع شده ، هر چند ، 4 روز دیگه باید برای مراقبت امتحانات در یک ماه آینده به مدرسه برم اما دیگه چندان سخت نیست .
رادین جون دیگه به خوبی حرف می زنی خیلی شیرین وبانمک ، کافیست هر چیزی را یک بار بشنوی ، تا سریع اون حرف رو تکرار کنی!
از غذا خوردن وقتی لذت می بری ، می گی وای خوشمزه است.
علاقه زیادی به درس خوندن داری( البته به تقلید از بابایی و دایی امین) ولب هاتو مثل اونها در زمان درس خوندن تکون می دی.
هر جایی از خونه که دستت نمی رسه صندلی آشپزخونه رو می بری و ازش بالا می ری و همه چی رو برای خودت قابل دسترس می کنی.
عاشق پارک رفتن هستی ، سعی می کنم هفته ای چند بار به پارک ببرمت ، تا بتونی بازی کنی.
دیروز که با هم بازار رفتیم یکسره ازم می پرسیدی مامان این چیه ومن هم می گفتم زمینه ، زمینه و باز شما تکرار می کردی ، مونده بودم چرا اینقدر داری سوال می کنی که یکدفعه متوجه شدم داری دستهاتو بالا وپایین می بری و با هاشون بازی می کنی و دوباره پرسیدی این چیه؟ و من تازه متوجه شدم که شما داری با سایه خودت بازی می کنی و من اشتباها فکر می کردم به زمین اشاره می کنی .
میزان شیر خوردنت رو در روز کم کردم وفقط ظهر ها بهت شیر می دم ، وبدون شیر خوردن هم سعی می کنم بخوابی ، تا خوابت ببره باید موهاتو نوازش کنم و برایت لالایی بخونم وبهت بگم عزیزم ، اگه این کار رو نکنم سریع بهم اعتراض می کنی ودستهامو روی موهات می گذاری و می گی مامان عزیزم بخون.
روزی چند بار بهم می گی دوست دارم که من از شادی فقط می بوسمت.
معنی خرید کردن رو بخوبی متوجه شدی ، مثلا به بابایی می گی ، بابا نون بخر ، مامان ماشین بخر
رادینم همه زندگی من ، خیلی دوستت داریم.