رادینرادین، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 16 روز سن داره

رادین همه زندگی

دوماهگی

1390/7/7 23:11
نویسنده : مامان و بابا
2,630 بازدید
اشتراک گذاری

 

سلام  هستي من

رادين  كوچولوي من

چند روزي هست كه چيزي برات ننوشتم آخه مادري حسابي مشغول شما پسر گلم بودم .

رادين جونم در اين مدت براي اولين بار شما رو با كالسكه به خيابان برديم

وقتي گذاشتيمت درون كالسكه  ، هنوز چند قدم نرفته بوديم كه شما خوابت برد . مثل فرشته ها خوابيده بودي ، نه اينكه من مادرت هستم مي گم فرشته ،نه عزيزم هر كي از كنارمون رد مي شد مي گفت واي چه ناز خوايبده يا اينكه مي گفتن مثل فرشته ها خوابيده. ومن وبابايي هم كلي ذوق مي كرديم .

تازه رادين جونم براي اولين بار به رستوران برديمت اما نمي دوني با چه دلهره اي ، همش پيش خودمون مي گفتيم  اونجا گريه نكنه ، اگه بي قراري كرد چه كنيم .

خلاصه ماماني شما رو داخل كرييرت گذاشتيم ورفتيم .

 قند عسلم رو با كرييرش گذاشتيم بالاي ميز ، چند لحظه اول فقط نگاه مي كردي اما هنوز سفارش نداده بوديم كه پسر م شروع  به گريه كردي ، نه شير مي خوردي نه آروم مي شدي ، ديگه باباييت مجبور شد شما روببره بگردونه .

حدودا بعد از ده دقيقه بابايي برگشت وشما بغلش خوابت برده بود اما ديگه همون طوري بغل بابايي موندي وبابايي هم مجبور شد يه دستي غذا بخوره اينم اولين تجربه با شما رستوران رفتن بود.

مادري دوشنبه شما 2 ماهه شدي وبايد براي واكسن دوماهگي شما رو مي بديم مركز بهداشت.

قرار شد بابايي هم باهامون بياد وبعد از واكسن شما سر كار بره ومنم برم خونه مامان نسرين آخه مي گفتم نكنه بي قراري كني ومن هم دست تنها باشم.

قبل از اينكه واكسن بهت بزنيم رفتيم پيش دكترت تا از سلامتت مطمين بشيم ويه مشورت هم براي واكسنت داشته باشيم كه خدا رو شكر رشدت خوب بود وزنت 5كيلو و300 گرم شده بود وقدت 56 سانتي متر.البته دكتر گفت مثل يك ماه اول وزن اضافه نكردي اما باز هم خوبه.

وبعد از اونجا رفتيم براي واكسنت كه شما خوابيده بودي كه به سختي بيدارت كرديم  اول بهت قطره فلج اطفال دادند كه شما شروع به غر زدن كردي  وبعد بابايي اومد پاي شما رو گرفت و واكسن اول رو زدند كه به شدت جيغ زدي وگريه كردي وبعد واكسن دوم كه شما تا توان داشتي گريه مي كردي كه بابايي بغلت كرد وبعد از چند دقيقه آروم شدي.

تا خونه مامان نسرين دوباره خوابيدي واونجا بيدار شدي حدودا يك ساعت از واكسنت گذشته بود كه استامينوفن بهت دادم وحدودا يك ساعت بعد از استامينوفن تب كردي اما زياد نبود يكسره كنترلت مي كردم .

حسابي بيحال شده بودي وخوابت مي اومد اما نمي تونستي بخوابي، به سختي بغلم خوابت برد البته چند بار بيدار مي شدي و جيغ مي كشيدي وگريه مي كردي ودوباره  مي خوابيدي .

تا اينكه خوابت عميق شد ودو ساعتي خواب بودي فقط گهگاهي ناله مي كردي. تا اينكه يك دفعه در خواب  جيغ بلندي كشيدي ومنم اومدم بغلت كردم 4 ساعت از زمان اولين استامينوفن خوردنت گذشته بود كه من دوباره بهت دادم ،اما شما به شدت گريه مي كردي وجيغ مي كشيدي تا حالا اين جوري نديده بودمت خيلي ترسيدم وهر كاري مي كردم آروم نمي شدي احساس مي كردم نفست رو حبس كردي كه مامان نسرين اومد شما رو از من گرفت اما هنوز ساكت نشده بودي.

 چند دقيقه بغل مامان نسرين تا تونستي جيغ كشيدي كه يكدفعه ديدم رنگت پريد ودستهات وگردنت شل شدند نميدونستم چكار كنم 

حالامنو بگو كه داشتم سكته مي كردم ومامان نسرين مونده بود  چكار كنه با صداي بلند همش صدات مي كردم وگريه مي كردم،سريع به باباييت زنگ زدم گفتم كه بياد.

بعد از چند ثانيه بهتر شدي وسرت رو بلند كردي وگريه ات عادي شد كه بغلت كردم وبهت شير دادم وشما خيلي آروم شروع به شير خوردن كردي .

مثل اين بود كه دنيا رو بهم دادند وقتي مي ديدم داري آروم آروم شير مي خوري.

حالت كه بهتر شد ومن دوباره به بابات زنگ زدم گفتم كه با سرعت رانندگي نكني چون حال رادين بهتر شده وداره شير مي خوره.

هنوز رنگت برنگشته بود كه بابات اومد و برديمت خونه خودمون آخه بابايي از بيمارستان خوشش نمي آد  وحال شما هم بهتر شده بود و از طرفي هم دكترت 5 به بعد مطب مي رفت وباباييت هم به همسايمون كه دكتر بود گفت كه بياد شما رو ببينه دكتر هم اومد شما رو معاينه كرد و گفت هيچي نيست نگران نباشيم وفقط بايد مواظب تبت باشيم.

اما شماكه منو نصفه جون كردي حالابراي بابايي دلبري مي كردي تا تونستي براش خنديدي  آخه رادينم اين رسمشه ديگه .

شب تبت قطع شد  اما من تا صبح چكت كردم ونخوابيدم بابايي هم چند باري بيدار شد وشما رو چك كردكه خدا رو شكر ديگه تب نكردي وحالت خوب شد.

ديروز پيش دكتر خودت بردمت كه اونم گفت چيز مهمي نيست ممكنه شما چند لحظه درد داشتي اما اگه گريه ات بيشتر از 4 ساعت طول مي كشيد اون وقت مي گفتيم كه حساسيت داره كه خدا روشكر رادينم كمتر از 5 دقيقه گريه كرد.

از حالا براي دو ماه ديگه مي ترسم اما اميدوارم  كه ديگه اين جور گريه اي نكني عزيز دلم .

 خداي مهربون خودت مواظب همه  فرشته هاي كوچولوي ما باش.

عکس دو ماهگی رادین گلم

خنده گل پسرم در دوماه و چهار روز

اخم رادينم در دو ماهگي

 

 دوماه و چهار روز

دوماه و چهار روز

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (17)

مامان ابوالفضل
7 مهر 90 20:59
سلام، خوش به حالت راحت شدی مبارکه ایشاالله ماه چهارم راحت تر باشه برای ابوالفضل من هم دعا کن که سخت نباشه از الان عزای 15 مهرو گرفتم
مامان نی نی گولو
8 مهر 90 16:07
سلام عزیزم دو ماهگیت مبارک باشه خیلی ناز و بزرگ شدی گل خاله نازی اوفت کردن
زهرا
9 مهر 90 9:26
سلام عزيزم
واي من هم براي واكسن ياشار كه 20 مهره مي ترسم .دعا كنيد ياشار هم واكسنش راحت باشه .عزيزم رادين چقدر بامزه شده ماشاالله خيلي دوست داشتني شده رادين بايد قدر شما رو بدونه كه چه مامان مهربونه داره .رادين نازي رو از طرف من ببوس خيلي دوستش دارم


مزگان
9 مهر 90 11:48
رادين عزيزم انشاا... در پناه خدا هر روز از روز پيش بهتر باشي .سلامتي و تندرستي پسر گلم رو از خدا ميخوام . دوستت دارم و بي صبرانه منتظر ديدنت براي آخر مهر هستم . مي بوسمت عزيز دلم .يكي يه دونه
مامان ابوالفضل
9 مهر 90 14:22
چه عکسهای نازی خیلی خوشگل تر شدیا گل پسر
mamani helena
9 مهر 90 14:39
salam azize khale cheghdr naz shodi mamanish vasash espand dod kon
سحر
9 مهر 90 18:41
خوش باشید این آقا رادین واقعا آقاست
مامان نسرین
10 مهر 90 20:26
عزیزدلم ،پسمل خوشگلم خیلی دوستت داریم


mahtab
12 مهر 90 13:50
salam che adin naz va mehrabunie bebusidesh
حدیث کوچولو مامان حارث کوچولو
14 مهر 90 11:46
سلام عزیزم خوبی؟ پسرت خیلی بامزست ماشاالله عاشقشم به وب ما هم بیا عزیزم
مامان گیسو
15 مهر 90 2:13
سلام عزیزم ان شاا... براش سازگار باشه خدا رو شکر که تموم شد رفتیم برای دو ماه دیگه خدا خودش کمکمون کنه
فاطمه
15 مهر 90 19:30
ممنونم مامانی رادین،مرسی که نظر دادین
مامان گیسو
16 مهر 90 15:09
روزت مبارک رادین قشنگم
نگين
17 مهر 90 10:12
سلام فرخنده ميلاد باسعادت هشتمين ستاره آسمان امامت و ولايت امام مهرباني حضرت رضا عليه السلام رو به شما و خونواده محترمتون تبريك ميگم
ATeNa
17 مهر 90 16:42
ای جانمممم . هزار ماشااااللهه. مامانش اسپند یادت نره هاااا . رشته ام کامپیوتر عزیزم . مرسی که اومدی پیشمون
مهسا
17 مهر 90 18:00
سلام مامان آزاده خون خوبید؟2ماهگی رادین جون مبارک باشه انشاا..120ساله بشه رادین جون رو ببوسی از طرف من
مامان گیسو
18 مهر 90 14:32