اولين جدايي + 5 ماهگي
رادينم، همه هستي من
5 ماهگيت مبارك ، خوشحالم از اينكه وارد ماه ششم زندگيت مي شي.
ببخش منو كه با تاخير 5 ماهگيت رو تبريك گفتم ، آخه مادري خيلي كار دارم ، زمان امتحانات بابايي هم داره نزديك مي شه .
منم كه بايد خودم رو براي يكسري كارهاي اداري آماده كنم تا بتونم 45 روز ديگه به خاطر شما مرخصي بگيرم.
نمي دونستم جدايي از پسر نازم اينقدر سخته ، امروز براي اولين بار ساعت ها بدون هم بوديم.
يك دوره ضمن خدمت دارم كه از امروز شروع شد ، قرار بود بزارمت خونه مامان نسرين كه بابايي موافقت نكرد وگفت پسر قند عسلش بايد پيش خودش باشه ، منم صبح ساعت 8 وقتي خواب بودي رفتم ، نمي دوني چه حالي داشتم تا حالا اين جدايي چند ساعته رو تجربه نكرده بودم ، تا ظهر يكسره به يادت بودم ودلم برات يه كوچولو شده بود .
به بابايي چند بار زنگ زدم وحالت رو پرسيدم كه بابايي گفت شيري كه من برايت گذاشته بودم خوردي اما شير خشك نمي خوري ، منم وقت نهار ندونستم دارم چي مي خورم خيلي نگرانت بودم كه غذامو نصفه خوردم واومدم خونه تا بهت شير بدم ، واي نمي دوني چقدر لذت بخش بود بعد از اين چند ساعت دوباره بغلت كردم وبوسيدمت.
انگار دل پسرم هم براي من تنگ شده بود آخه همش بهم نگاه مي كردي ومي خنديدي و ديگه به فكر شير خوردن نبودي .
بعد از نيم ساعت دوباره برگشتم به ادامه دوره وتا ساعت 4 خونه نيامدم .
رادين جونم خيلي دوستت دارم اينقدر كه تحمل دوريتو رو براي چند ساعت ندارم.
رادين جونم خيلي جالبه كه خودت شيشه شيرت رو با دست هاي كوچولوت مي گيري وبا لذت خاصي شير مي خوري.
ديگه به راحتي منو مي شناسي وخودت رو ازبغل بقيه به سمت بغل من مي كشوني .
وقتي مي خواي بخوابي كلي گريه مي كني وهر چند ثانيه به صورت من ويا بابايي خيره مي شي ، وقتي مي بيني بغل ما هستي خيالت راحت مي شه و بعدش آروم آروم مي خوابي.
راستي گل پسرم 6 دي سالگرد ازدواج مامان و بابا بود وبابايي امسال 3 شاخه گل رز برايم هديه آورده بود آخه مي گفت امسال ما سه نفريم وهر دو تامون به همديگه ساعت هديه داديم وشب شام رستوران رفتيم كه شما از بس گريه كردي ، غذا رو شروع نكرده سوار ماشين شديم كه خيلي زود سوار ماشين خوابت برد وما هم غذا رو داخل ماشين خورديم.
.