شب آرزوها سال 91
سلام قند عسلم ، شیرین پسرم
یادته سال گذشته در این شب عزیز چه آرزویی داشتم ،آرزویم در آغوش گرفتنت در مرداد ماه بود و حالا 10 ماه است که خدای مهربون شما رو بهم داده.
امشب هرچقدر خدا را صدا کنی خسته نمیشوی
پس صدایش کن ، او منتظر توست
منتظر شنیدن آرزوهایت ، خنده هایت ، گریه هایت
استغفار هایت ، ندبه هایت
ابراز عشق و ایمان و اظهار بندگی توست
خدایا هزاران مرتبه شکرت به خاطر وجود این نعمتی که به من عطا کردی و باز آرزو می کنم وآرزوهایم را امشب برایت بازگو می کنم چون که می دانم که امشب پنجره های ملکوتت به بهانه ای دیگر گشوده است تا که ما آرزو کنیم و تو ای خدای مهربون امشب بی حساب به بندگانت می بخشی وچه زیباست حس اینکه امشب یکی هست که صداتو بشنوه ...
.
پسرم ، رادینم
زندگی پراست از گره هایی که تو آن را نبسته ای
اما باید تمام آنها را به تنهایی باز کنی
تنهای تنها ، نه ، نمی توان
با یاد و کمک خدا ، البته می توان