رادینرادین، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 15 روز سن داره

رادین همه زندگی

معصوميت

1390/6/19 13:55
نویسنده : مامان و بابا
1,063 بازدید
اشتراک گذاری

يکی بود يکی نبود. يه روزی روزگاری يه خانواده ی سه نفری بودن. يه پسر کوچولو بود با مادر و پدرش، بعد از يه مدتی خدا يه داداش کوچولوی خوشگل به پسرکوچولوی قصه ی ما ميده، بعد از چند روز که از تولد نوزاد گذشت .

پسرکوچولو هی به مامان و باباش اصرار می کنه که اونو با نوزاد تنها بذارن. اما مامان و باباش می‌ترسيدن که پسرشون حسودی کنه و يه بلايی سر داداش کوچولوش بياره.اصرارهای پسرکوچولوی قصه اونقدر زياد شد که پدر و مادرش تصميم گرفتن اينکارو بکنن اما پشت در اتاق مواظبش باشن.

پسر کوچولو که با برادرش تنها شد … خم شد روی سرش و گفت : داداش کوچولو! تو تازه از پيش خدا اومدی ……….

به من می گی قيافه ی خدا چه شکليه ؟ آخه من کم کم داره يادم مي ره؟؟؟؟؟؟

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (10)

فاطمه
19 شهریور 90 14:43
سلام آزاده جون،من توی نیمه راه بارداریم،از وبلاگتون خیلی خوشم اومده،از پسر نازتون بیشتر خوشم اومد،چه دختر کشه این رادین جون
مامان ال آی
19 شهریور 90 14:44
عزیزم چه پسر نازی داری خدا برات حفظش کنه
مامان ابوالفضل
22 شهریور 90 14:54
سلام الهی چه حکایت قشنگی
مامان نفس طلایی
22 شهریور 90 23:14
شیپلپلون
22 شهریور 90 23:36
الهیییییییییییییییییییییییییییییی.قلب مهربونه نی نی ها رو عشقه
فاطمه
23 شهریور 90 14:01
ممنون که سر زدی آزاده جون
فاطمه
23 شهریور 90 14:07
با اجازه لینکیدمتون
نگين
24 شهریور 90 10:04
سلام هدفم سر زدن به وبلاگتون و عرض ادب بود .اميدوارم كه هميشه سالم و سلامت باشيد .
زهرا
26 شهریور 90 10:26
سلام عزيزم ممنونم از اينكه به ما سر زديدن و تولد گل پسرت هر مبار باشه ايشالله هميشه سلامت باشه ني ني منم به دنيا اومد ممنونم از اينكه به فكر ما بودين
پدرام
27 شهریور 90 11:19
پسر گل بابا ! الهی بابا فدات شه !