4 ماهگي و واكسن
رادين جونم سلام
عزيز دلم 4 ماهگيت مبارك .
سه روز بود از وقت زدن واكسن 4 ماهگي گذشته بود ،كه رفتيم واكسنتو زديم، آخه بابايي اهواز بود ومنم دست تنها ، مونده بودم چكار كنم چون وقتي هم بابايي بياد بايد صبح ها سر كار بره وديگه مرخصي هم نمي تونه بگيره از بس براي دانشگاه مرخصي گرفته .
شنبه صبح بود كه عمه رامش باهام تماس گرفت وگفت يك شنبه صبح براي واكسنت باهامون مياد .
از چند روز قبل استرس داشتم كه مبادا اذيت بشي .
از صبح بهت قطره استامينوفن دادم تا اينكه عمه رامش اومد دنبالمون خونه مامان نسرين، البته بابا بزرگت وامير علي هم اومده بودن ، قبل از اين كه واكسن بزنم بردمت پيش دكترت كه ديديم آقاي دكتر قبلا استاد دانشگاه عمه رامش بودن و بعد از كلي تحويل گرفتن شما رو معاينه كرد و گفت مشكلي نداري.
حالا ديگه نوبت واكسن بود كه بعد از اندازه گيري قد و وزن ، عمه رامش شما رو از من تحويل گرفت ، داشتي براي عمه دلبري مي كردي كه يكدفعه صداي جيغت بلند شد و تا مي تونستي فرياد مي زدي.
عمه رامش شما رو بيرون از اتاق واكسيناسيون برد تا اينكه بعد از چند لحظه آروم شدي تا خونه كه اومديم خوابيدي ، بعد ازاون من هم حسابي مراقبت هاي لازم رو برات انجام دادم.
خدا رو شكر مشكل خاصي ديگه پيش نيامد فقط از عصر يكم تب كردي كه نزديك هاي شب يكم تبت بالا رفت ووقت خوابيدن ديگه تبت كم شده بود .
نوبت بعدي واكسنت دو ماه ديگه است
راستي رادينم دكترت زياد از اضافه وزنت راضي نبود وبهت شربت مولتي ويتامين+آهن داد و كلي هم براي من داروي تقويتي نوشت.