رادینرادین، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 27 روز سن داره

رادین همه زندگی

یک هفته خیلی خیلی سخت

یکشنبه است وباید مدرسه برم مثل همیشه ساعت 6 صبح با بابایی بیدار شدیم ، همیشه آخرین مرحله از خواب بیدارت می کنم اما امروز خودت ده دقیقه بعد بیدار شدی و اومدی آشپزخونه بغلت کردم احساس کردم خیلی داغی اما من وبابایی باور نکردیم با این وجود بهت شربت استامینوفن دادم گفتم شاید به خاطر دندون باشه وبعد گذاشتمت خونه مامان نسرین ومدرسه رفتم. ساعت 11 بود که مامان نسرین بهم زنگ زد وگفت رادین یک ساعتی خوابیده و وقتی از خواب بیدار شده همش می گفته داغه ، آتیشه ووقتی بغلت کرده دیده تب داری و تبت هم بالاست ومن هم خودمو به خونه رسوندم احساس کردم از مریضی بابایی گرفتی چون تازه عطسه هاتم شروع شده بود بعد از ظهر پیش پزشک بردمت و گفت آنفولانزا گرفتی و فقط استامی...
8 بهمن 1391

یکی از روزهای رادین با مامان

سلام گل پسر عزیزم امروز برای سه بار  لباسهایی رو که شستم  رو از لباسشویی بیرون میارم وپهن می کنم هر بار بعد از پهن کردن لباسها ، شما می ری واونها رو دوباره داخل لباسشویی قرار می دی و دربشو می بندی و چند تا از دکمه های لباسشویی رو می زنی...(به خیال خودت  کمکم می کنی ) شروع به شستن ظرف ها کردم ، وقتی کارم تموم شد برگشتم دیدم سه کشوی کابینت کاملا کف آشپزخونه پهن شده  ، اومدم کشوی ها  رو دوباره مرتب کردم  ، دیدم رفتی کشوی زیر تلویزیون رو  خالی کردی و بعد از اینکه خیالت راحت شد چیزی در کشو نیست رفتی سراغ تلویزیون ، و یکم دستکاریش کردی وبعدش خاموشش کردی . گشنه شدی اومدی پیشم وتقاضای ام کردی گفتم چی می خوای ...
13 دی 1391

یه روز سخت برای رادین

باز هم یه روز سخت ، باز هم یه مریضی جدید ، باز هم بی قراری و گریه ، وای خدای من خیلی سخته دیدن عزیزمون وقتی که ناراحته اما نمی تونه بگه که چه مشکلی داره ، دردش کجاست ، چرا گریه می کنه! اشک هایی که از گونه پسرم امروز جاری بود ، دلم را بیشتر از همیشه به درد آورد ، کمی مانده بود که من هم گریه کنم اما چه باید کرد همیشه که در دنیا خوبی نیست ، گاهی وقت ها سختی هم وجود داره. امروز از صبح حالت تهوع داشتی و هر چند دقیقه تکرار می شد و چون اولین بار بود این حال بد رو تجربه می کردی ، خیلی گریه کردی ومنم شما رو سریع پیش پزشک بردم وبعد از زدن یه آمپول حالت یکم بهتر شداما قسمت بدش این بود که تا ٢ ساعت نباید هیچ چیزی بخوری حتی شیر ..... خیلی سخت بود&nbs...
5 دی 1391