رادینرادین، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 4 روز سن داره

رادین همه زندگی

یه روز سخت برای رادین

باز هم یه روز سخت ، باز هم یه مریضی جدید ، باز هم بی قراری و گریه ، وای خدای من خیلی سخته دیدن عزیزمون وقتی که ناراحته اما نمی تونه بگه که چه مشکلی داره ، دردش کجاست ، چرا گریه می کنه! اشک هایی که از گونه پسرم امروز جاری بود ، دلم را بیشتر از همیشه به درد آورد ، کمی مانده بود که من هم گریه کنم اما چه باید کرد همیشه که در دنیا خوبی نیست ، گاهی وقت ها سختی هم وجود داره. امروز از صبح حالت تهوع داشتی و هر چند دقیقه تکرار می شد و چون اولین بار بود این حال بد رو تجربه می کردی ، خیلی گریه کردی ومنم شما رو سریع پیش پزشک بردم وبعد از زدن یه آمپول حالت یکم بهتر شداما قسمت بدش این بود که تا ٢ ساعت نباید هیچ چیزی بخوری حتی شیر ..... خیلی سخت بود&nbs...
5 دی 1391

سرماخوردگی ونهمین دندون

رادینم سلام این روز های ما چه روز هایی شده ، هنوز سرماخوردگیت خوب نشده ، بعد از گذشت 10 روز واقعا عجیبه ، تازه انگار دوباره علایم سرماخوردگی یک بار دیگر خودشون رو نشون می دن. منم تازه احساس می کنم دارم سرما می خورم البته از احساس گذشته انگار واقعا سرما خوردم  حالا  هر دوتاییمون بی قرار شدیم. این ماه هم به خاطر امتحانات بچه ها فقط 3 روز سر کار می رم واین یه فرصته برای بیشتر با هم بودنمون اگه این مریضی بهمون فرصت استراحت بده. رادینم نهمین دندونت هم نمایان شد مبارکت باشه گل پسرم.(29/9/91)   ...
29 آذر 1391

دندون های آسیا

21/9/91 ســـــــــــــلام قند عسلم رادین جونم چند روزی می شد که یکمی بی قرار بودی ، شب ها خوب نمی خوابیدی وهر چند وقت یکبار بیدار می شدی ومنو صدا می زدی یا بدون دلیل گریه می کردی. روز شنبه که خونه مامان نسرین رفتی خیلی بی قرار بودی و هیچی هم نخورده بودی مامان نسرین می گفت که همش منو صدا می زدی و بغض می کردی. بعد از ظهر که خونه اومدیم سریع برایت سوپ درست کردم وشما هم خوابیدی ،از خواب که بیدار شدی یک ساعت ونیم گریه کردی وبغل بابایی ومن بودی اصلا من و بابایی مونده بودیم  چه شده که رادین خوش اخلاق این جوری گریه می کنه  یکم حالت که بهتر شد بهت سوپ دادم که با بی اشتهایی خوردی و بعد از نیم ساعت حالت بهم خورد  ، با بابایی سریع...
22 آذر 1391

وقتی رادین با مامان همکاری می کنه

14/9/91 رادینم شیرین پسرم  سلام این روزهای ما شده پر از شیرین کاری ها و شیرین زبونی هایت. وقتی با هم خونه هستیم دوست داری کلا بغل من باشی و کنارت باشم ومنم باید هیچ کاری غیر از رسیدگی به شما نکنم ، امروز تصمیم به درست کردن یه غذای وقت گیر وخوشمزه داشتم که شما هم حسابی با مامانیت همکاری کردی من غذا درست می کردم وشما هم وسیله جابجا می کردی ودر پایان یه غذای خوشمزه ویه خونه بهم ریخته داشتیم ...........!!!! غذا خوردنت نسبت به قبلا خیلی بهتر شده ، وقتی گشنه ای خودت میای وازمون تقاضای غذا  یا هر چیزی که دوست داری بخوری می کنی ، دیروز از خواب بیدار شدی درخواست سیب کردی و جالب اینجاست که سیب رو هم تا آخر خوردی. ر...
15 آذر 1391

رادین(1/9/91)

سلام عزیز دل مامان پسرک ناز من هر روز صدای  دلنشینت فضای خونه رو پر می کنه ، بازی می کنی ، حرف می زنی  وای چه نشاطی در زندگی ام  به ارمغان آوردی . باورم نمی شه که یه روزهایی هم بوده که خونه ما بدون عطر نفس های تو بوده  ، با تک تک نفس هات به من یه زندگی تازه می بخشی. رادینم چند روزه وقتی صبح ها از خواب بیدار می شی سریع بهم می گی سلام (البته سلام یا دلام یا للام) و من هم با تمام وجودم در آغوشت می گیرم. ششمین دندونت جوونه زده ، مبارکت باشه گل پسرم. دیروز خونه بودم وتصمیم به یه نظافت اساسی داشتم ، من جمع آوری می کردم وشما هم کمکم می کردی و کلی یه گوشه خونه رو برام جارو برقی کشیدی وبعد تا من مشغول بودم شما ه...
1 آذر 1391

حرف زدن رادین

 17/08/91 وای چه روزهایی است این روزهای ما هر روزش یک کلمه ،  وهر کلمه به زیبایی تمام جملاتی است که تا کنون شنیده ام... رادین خیلی شیرین و دوست داشتنی با هام حرف می زنی  دیگه تعداد کلماتی که می گی بیشتر از اون چیزیه که تصور می کردم  ، خوب به حرف زدن ما دقت می کنی و سریع کلمات رو می گیری و بیان می کنی. چند روز پیش وقتی صبح از خواب بیدارت کردم  تا خونه مامان نسرین ببرمت وبعد خودم سر کار برم سوار ماشین که شدیم بارون یواش یواش شروع به باریدن کرد وشما هم سریع گفتی آب آب.... ومن هم بهت گفتم بارون چیک چیک داره از آسمون میاد و چند بار تکرار کردم  و شما هم آروم بهم نگاه می کردی ودیگه چیزی نگفتی ، قکر کردم  ک...
17 آبان 1391